از شادی هام گفتم چشم خوردم

من هر وقت تو وبم ابراز شادی میکنم بین ۲۴ تا ۴۸ ساعت طول میکشه به درجه ای برسم که میشه گفت از شدت ناراحتی دیوانه میشم و دلم میخواد خودم یا بقیه رو بکشم و این بار هم همینطوری شد اما میدونین مهم نیست که دنیا میخواد اذیتم کنه آخه خدای مهربونی دارم که دوستای مهربون و بی نهایت دلسوزی رو سرراهم قرار داده که بلدن خوب کنن حال دلم رو یکی با شوخی و خنده یکی با نشون دادن نگرانیش یکی با منطقی بودنش و راه حل هاش خلاصه که خدایا شکرت

دو شب قدر اول که گذشت لطفا شب قدر سومی برام دعا کنید حال دلم این روزها زیاد بارونی میشه و من به قول یکی از همین دوستا بچه ام هنوز و خب طاقت ندارم میدونین من یه بچه لوس کم طاقتم و برام تحمل یکسری مسائل خیلی سخته پس لطفا دعا کنید برای این بچه لوس

۱۷ نظر

ذوق مرگ ترینم

۰. مطلبی که تایپ کنی بپره خره خر باز خوبه که دو خط نوشته بودم فقط!

۱. امروز امتحان اکسل داشتم و با وجود دو جلسه غیبت و نخوندن و تمرین نداشتن و ترس شدید از امتحان اکسل و سیستم داغون و زغالی آزمون مجتمع فنی سیدخندان که همه چه استاد چه دانشجو شاکین بالاترین نمره کلاس رو گرفتم و استادم چون دختر خوب و گلی هستم بهم هشت نمره اضافه داد و نمره ام شد ۹۴ از ۱۰۰ بعد روژین چونه زد که استاد فاطمه فلان و بیسار استاد برام ۱۰۰ رد کرد به افتخاااااااااارش از اون بهترتر دیدن قیافه عصبی و در حال حرص خوردن یکی از این جدیدا بود که به دلایلی ازش هیچ کدوم ماهایی که از کلاس ای سی دی ال یک باهم بودیم ازش خوشمون نمیاد چون نمره اش کم شده بود و قسمت غمناک ماجرا کم شدن نمره روژین عزیزم و آقای اصلانی بود روژین چون دوستمه آقای اصلانی چون یقینا از همه ما بیشتر بلده تو کلاس ما یکسره در این حالت بودیم پیس پییییس پییییسسسس آقای اصلااااانی آقاااای اصلااااانی چی میشه جواب این تمرین؟ و همیشه بنده خدا تقلب میرسوند حتی وقتی استاد میگفت نرسون با صدای رسا که کامل بشنویم از استاد سوالی میپرسید که جواب ما توش بود خلاصه که حقش نبود ۶۰ بشه بخاطر اینکه از ریبن ها استفاده نکرده و میانبرها رو استفاده کرده!

۲. امروز یکسری از بچه های گروه دورهمی رفتن سینما منم اول میخواستم باهاشون برم بعد یادم افتاد نههه سه شنبه ها با درسا قرار دارم و بهش قول دادم این سری میام تا هفت و نیم میمونم و اگه برم سینما نمیشه خلاصه نرفتم سینما و الان با کامپیوتر درسا دارم پست مینویسم و دعا میکنم زنده بمونم بعد از خوردن دستپختش اگه مردم بیاین انتقام خون منو ازش بگیرین در همین راستا آدرسش رو به دو نفر پیامک میکنم. بعدم دست و جیغ و هورااا که میام تا هفت و نیم میمونم تبدیل شد به شبم میمونم شبم میمونم تبدیل شد فردام هستم و بسیار خوشحالم

۳. اسنپی ای که منو آورد خونه درسا اینا خیلی آدم جالب و بامزه ای بود و ضمنا بلاگر هم بود از جنگ زده های بلاگفایی اینو وقتی فهمیدم که توی ماشین منتظر نشسته بودم درسا از تجریش بیاد و یهو چشمم به گروه دورهمی افتاد و یهویی بلند بلند فکر کردم و گفتم ببین هااا نه به اینکه سال تا سال کپک میزنی کسی نمیگه بیا بریم بیرون نه به این که الان مجبوری بین دوست قدیمیت و گروهی از دوستات یکی رو انتخاب کنی ... و بعد از اینجا سر صحبت باز شد و کلی هم حرف زدیم انقدر که اگه درسا دیرتر هم می اومد من گذر زمان رو حس نمیکردم و تنها نگرانیم معطلی اسنپی بود

۴. میخواستم در مورد دوشنبه هم بنویسم ولی نمینویسم باید یه چیزایی نگفته بمونن ولی میدونین نمیشه تشکر نکنم اول مرسی از بچه های آزمایشگاه که جیغ نزدن و باعث نشدن جنگخواه مغزمون رو بخوره و دوم مرسی از دوستی که دوشنبه هامو خیلی دوست داشتنی کرده خیلی خیلی زیاد مرسی که هستین کلا

۹ نظر

پیتزا مخلوط!

١. یکسری ها باید همیشه باشن حتی اگه کم باشن همیشه بودن شون حیاتیه مثل وجود دوستای خوب؛ به خصوص قدیمی. چون به هر حال شاید یه دوست جدید رو بتونی گول بزنی نذاری متوجه شه داری گریه میکنی ولی یه دوست قدیمی حتی از پشت صفحه چت میتونه بفهمه و زنگ بزنه بهت بعد چون دوست قدیمی خیلی خوب میشناسه آدمو میدونه نیاز نداری دلداری داده شی نیاز داری دور شی از ماجرا و برای همین حرصت میده! از مرتضاش میگه و تو حرص میخوری که چرا این مرتضی و اون مرتضی جفت شون حیف نونن نه مرتضی!
٢. وسطای حرف زدن هاتون انقد خوب میشی که لباس هاتو بعد یک هفته جمع میکنی و میذاری تو کشو در همون حین هم میفهمی مرتضی اهل کدوم شهره و عین گربه داستان آلیس در سرزمین عجایب یه لبخند مرموز بزرگ میزنی و بعد پقی از خنده میترکی چرا؟ چون دقیقا چند وقت قبلش یکی ازت پرسیده بود از مردم کجا بدت میاد؟ تو نگفته بودی فلان جا چون اصلیت مرتضی رو نمیدونستی و خوشحالی که نمیدونستی اون فرد رو ترور نکردی
٣. میدونی مریضه دست خودش نیست گاهی بخاطر بیماریش کارهای عجیب میکنه حتی ممکنه کنترلش رو از دست بده و تو رو بزنه و میدونی صبحش یادش نیست و خیلی شیک میگه سلام عزیزم و بغلت میکنه با این حال نمیتونی ازش دلخور نشی و بعدا صبح که بغلت میکنه پشیمون میشی ولی تصمیم میگیری باز شبا در اتاقت قفل باشه 
۴. وقتی ناراحتی میفهمی چقدر برای دوستات عزیزی من چی بگم به کسی که میگه میخوای بیای پیش من؟ چطوری قربونش نرم که همیشه با آغوش باز پذیرای منه یا خل و چلی که میگه درسته مردود شدم تو امتحان رانندگی ولی باور کن افسر منو رد کرد بیام دنبالت با ماشین بابا بریم کهف؟ میشه نمرد براشون؟
۵. یکی یه پست گذاشته جذاب خیلی خیلی جذاب حیفه از دست بدین حتما برین بخونیدش
ارسال کتاب به بلاگرها
۱۰ نظر

مکالمه

خیلی وقت بود نصف شبی با کسی طولانی مکالمه تلفنی نداشتم دیشب یکی از جذاب ترین مکالمات تلفنی ممکن با یک دوست رو داشتم مکالمه ای که یک مقدار زیادی بهم آرامش و اعتماد به نفس تزریق کرد از همین تریبون از دوستان پایه مکالمه های طولانی شبانه تشکر میکنم بخصوص اونایی که کلی زمان ازشون گرفتم مثل بیگ بلاگر که شب های بسیاری وقتی شوهرش شیفت بود ساعت ها جیک جیک کردیم یا درسا و سایر دوستان دبستانم خصوصا فاطمه ناصرالجوهر! که پایه حرفای تخیلی در مورد مثلث برمودا و هیولا بود و باعث ناامیدی گادپاور از عقل من خلاصه که مرسی
من هر وقت دارم با کسی جز درسا حرف میزنم میترسم خسته اش کنم و مزاحمش باشم وقتی بهم میگن حرف زدن باهات خوبه قشنگ حرف میزنی میشه یکی از ذوق مرگ ترین حالت های من رو دید لطفا اگه با کسی دوست هستین فارغ از جنس دوستی تون اگه خوبی ای داره بهش بگین شاید به شنیدنش واقعا محتاج باشه...
+ دوست دارم توی بازی یک آشنا شرکت کنم ولی میترسم تصویر من تو ذهن تون خراب شه شرکت نمیکنم!
۱۳ نظر

دوشنبه گوگولی

امروز بهترین دوشنبه‌ای بود که از بعد از نوزده فروردین امسال به این ور داشتم خیلی خوب بود همه چیز خوب بود. شب قبلش خوب بود ساعتی که خواب بودم خوب بود چون بعد مدت‌ها خواب خوب دیدم و یادم موند. دیدن لبخند بعضی‌ها تو خواب هم انقدر شیرین و دلچسبه بعد بیداری هم آدم ذوق داره.
بعدم که صبح بتونی راحت و بدون استرس کارهات رو انجام بدی خودش یه نعمت بزرگه اینکه دوستی داشته باشی که وقتی میفهمی کیف پولت باهات نیست بتونی بهش زنگ بزنی بگی پول بیشتر بیاره با خودش یک نعمت بزرگ دیگه است
استاد ریاضی جوون و باحال و خنده رو و جذاب که همه دانشجوهاش رو با اسم کوچک صدا میزنه برای ماهایی که چندتا از اسم مون تو کلاس هست با لبخند نگاه میکنه و اسم رو میگه هم میتونه خیلی جذاب باشه اما خب اینا چون همیشه بودن باعث جذابیت خاص و خفن این دوشنبه نیستن
این دوشنبه به شکل خاصی جذاب بود بخاطر کلاس آزمایشگاه بعد مدت‌ها سرکلاس آزمایشگاه انقدر خندیدم لپ درد شدم حالا خنده چرا؟ چون قرار بود تشریح قورباغه داشته باشیم اما خانم رزاقیان گفت نه امروز تئوریش رو دارین جلسه بعد عملی بعد استاد اومد گفت نه تشریح دارین بعد پسرا رو فرستاد دنبال قورباغه چون گفته بودن که نمونه رسیده اونم هفتادتا! و اگه تشریح نکنیم میمیرن ولی میدونین بخت با ما یار بود و کلا هشت تا قورباغه موجود بود و این یعنی برای نوشتن هفتاد صفحه گزارش کار همچنان دو هفته دیگه وقت داریم و از اون خوب تر شد دو تا موضوع و این یعنی دسترسی به مطالب بیشتر و از اون بهتر میتونیم مقدمه رو کپی کنیم این یعنی ده صفحه عذاب کم از اون بهترتر استاد امروز خودش گروه بندی کرد و من دقیقا با همونایی تو گروه افتادم که دوست داشتم 
بعدشم که اسنپی خوش اخلاقی که دقیقا بیاد جایی که لوکیشن زدی و آهنگ درخواستی بذاره برات و چون بهش میگی میخوای ناهار بخوری تو ماشینش عین آدم میره و ویراژ الکی نمیده تا تموم شدن غذات و بعدا برای هضم غذات جوری ویراژ میده که غذا تو معده ات بهتر و بیشتر مخلوط شه هم خودش نعمتیه بالاخره
دوستی که بخاطر دیر رسیدنت نق نزنه که یکی از نعمت‌های بهشت محسوب میشه خصوصا دوستی که مهربون و بامزه است همیشه خود خودشه حتی وقتی گرفته است میتونه کاری کنه ریسه بری از خنده و از همه مهم تر رفیق نیمه راه نیست و کوله پشتی سنگینت رو تا جایی که قراره از هم جدا شین حمل میکنه میتونه به تنهایی یه روز معرکه بسازه دیگه چه برسه به اینکه قبلش هم کلی ذوق مرگ شده باشی تو طول روزت
بعدم بیای خونه ببینی بهشت شام و طالبی خنک و گوجه سبز (گوجه هامون تموم شد امشب"برای اطلاع بیشتر چارلی فقط!") و چای به راهه حتی اگه نق بشنوی که چقدر دیر کردی دختر لذت بخشه خلاصه اینکه امروز به شکل عجیبی همه چیز خوب به نظر میرسه حتی سانسور نشدن کلمه "عزیزم" تو چت یه عزیز خجالتی که هر وقت میگه عزیزم سریع ویرایش میکنه خجالتی احمق من!
۸ نظر
درباره من
مژده ای دل که مسیحـا نفسی می‌آیـد
که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید
از غـم هجر مکن نـاله و فـریــاد کـه مـن
زده‌ ام فـــالـی و فریـــاد رسـی مـی‌آیـد
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان