همه از قدرت چشمهای محبوب نوشتند حسودیام شد چرا من از تو ننویسم؟ ممنوعهای؟ خب باش چشمهایت تا ابد مال من هستند. اگر جام جهانیای بین چشمها برگزار شود تو قویترین تیم نخواهی بود بلکه تنها زیرکی و نمیخواهی کم بیاوری. جنگ دیگری را باختهای و مرا نامرد میدانی که سربازان دلت را با رقص موهایم بمباران کردهام میخواهی تلافی کنی درست مثل بازی جام جهانی ١٩٨۶ انگلیس و آرژانتین.
تو جنگ را باختهای مصممی تلافی کنی حالا چه فرقی دارد چگونه؟ شاید با اندکی تقلب و یا شاید معتقدی زیرک و باهوشی، تو برایت فرقی ندارد چون مرا نامرد و مستحق هر نوع تقلبی میدانی. میدوی به سمت دروازه چشمهایم و تنها از لحظهای غفلت داور و من استفاده میکنی و با دست گل میزنی، برنده میشوی محبوب میشوی همه به تو احترام میگذارند برایشان اسطوره شدهای؛ اما برای من متقلبی هستی که خواسته تلافی کند چون معتقد است جنگ قبلی ما و رها کردن موهای بلندم در باد نامردی بوده پس حق دارد جر بزند؛ اسطوره شود و لقبهای آنچنانی بگیرد بازیکنش به جای گرفتن لقب متقلب، بشود محبوب دلها گلی که با نامردی زده بشود "دست خدا"
میدانی من ناراحت نیستم راستش من خودم را پیروز میدانم نه تو را چون تو یک متقلبی اما همین چشمهای متقلب تمام دنیای من است.
خب اینم از چالش رادیو بلاگیها متاسفانه چارلی نمینویسه و گرنه دوست داشتم ازش دعوت کنم امـــا حالا ترجیح میدم دعوت کنم از محیا بانوی عزیزم و همسرشون آقای صالح پور
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.