پنجشنبه ۱۷ خرداد ۹۷
امروز بعد مدتها نشستم پشت ماشین مسیرم بلد نبودم و عمه ام بینهایت بد آدرس میداد و اعصاب نمیذاشت ولی خب بسلامت رسیدم به مقصد و بازم مزاحم آقای وکیلی شدم چقدر مهربونه خدا میدونه
بعد برگشتنی عمه گفت بریم شهروند رفتیم شهروند و این برای من یعنی یه چالش چون واقعا یکی از سخت ترین کارها تو رانندگی برای من دور دو فرمان زدن و پارک تو جای تنگ و محدود مثل پارکینگهای شهروند و... است البته با ماشینی که نه اتوماتیکه نه هیدرولیکه نه جعبه گیریبکسش سالمه و باید خودت با خلوص نیت و توسل به ائمه دنده رو درست جا بزنی کلا با خداست دنده جا رفتنش حتی بابامم گاهی گم میکنه اصلا یه چیز خاصیه ولی چون پراید جان یادگاری بابابزرگمه و ضمنا بابام معتقده اگه من با این رانندگیم تکمیل شه دیگه هر ماشینی رو میتونم راه ببرم هنوز ازش استفاده میکنیم
خلاصه این چالش تو شهروند خیلی چیز بدی نیست چون خلوته ولی خب بازم نه خیلی خلوت و داشتم دنده عقب میگرفتم چندتا آقای میان سال با کلی خرید اومدن ترمز کردم رد شن گفتن نه ما وایمیستیم شما برو گفتم تازه کارم ممکنه طول بکشه علاف شید گفتن نه برای یه تازه کار خیلی هم خوب بلدی و خلاصه که اعتماد به نفس دادن و واسه اولین بار موقع دنده عقب گرفتن و دور دو فرمون با این پراید جان خاموش نکردم میخواستم بگم سعی کنید همین قدر باشخصیت باشید
بعدم داشتم برای رفیق جان میگفتم که تو رانندگی با تشخیص فاصله مشکل ندارم چون تو کوچه پس کوچه های انقلاب و ستارخان و توحید رانندگی یاد گرفتم و تو یکی خفن ترین جاهای ممکن تو شرایط برفی و زمین یخ زده امتحان دادم تسلطم موقع حرکت و برای ترمز و اینا خوبه در نتیجه سرعت میرم خصوصا که صفایی میگفت نترس از سرعت و ترسم از سرعت رو ریخته تو شهرشم نمیشه آروم برم دست خودم نیست ولی عمه چون تازه کارم میترسه و هی میگه آروم برو و کلا به ایمان و تقوی عمه اضافه میشه خصوصا وقتی موبایلم زنگ میخوره و جواب میدم یهو رفیق جان گفت چرا پلیس تو رو نمیگیره؟ گفتم بگیره هم میگم جناب سرواااان و میرم البته که شوخی میکنم و از اینکار خوشم نمیاد مگه اینکه جناب سروان تو باشی گفت اونجوری من حتما جریمت میکنم! اینم از رفیق جان ما ناز کنیم براش جریمه میکنه زندگیه؟