پیتزا مخلوط ۲

۰. کلی با فارسی کردن اعداد درگیر بودم و هر کاری میکردم اعداد توی این بیان مسخره فارسی نمیشد تا اینکه یک مقاله خوندم دیدم نوشته دلیلش فلان و بهمانه و با کیبرد استاندارد حل میشه و خب فعالش کردم بالاخره راحت شدم...! اما یه مشکل جزئی وجود داره اونم اینکه جای بعضی حروف فرق داره و تا یادش بگیرم میدونم که پیر میشم!

۱. این بحث تکامل درسته یا نه هنوزم تو گروه های آزمایشگاه ما ادامه داره و در نهایت تصویب شد که تا وقتی استاد دلیل علمی ارائه نکردن و با تمسخر! و تکیه برقرآن میخوان پیش برن زیر بار نریم و معتقد به تکامل باشیم چون ما مسلمون زاده‌ایم و میشه با قرآن به ما ثابت کرد من به یه آتئیست باید با علم روز ثابت کنم و نه قرآن

۲. از حالا نگران دوشنبه بیست و یکمم چون امتحان داریم درسته گفته دو فصل درسته مقدار زیادی از نمره لام هاست ولی میترسم واقعا میترسم دعا کنید نمره ام خیلی داغون نشه

۳. عمه از وقتی روزه گرفته داره معنی قرآن رو میخونه و شدیدا روش اثر گذاشته و جا داره بگم خدایا شکرت...

۴. هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم برای پاک کردن کلی سبزی خوردن و درست کردن لقمه نون و پنیر و سبزی

۵. گوشیم رو فرمت کردم و یکسری اعمال دیگه انجام دادم روش انگار همه مخاطبینم رخت و لباس نو تن کردن و عید نوروز شده! به همین گوجه سبزی که رو میز تنها نشسته قسم!

۶. بالاخره میرسه اون روز منم فرق طالبی، گرمک، دستمبو، ملون با هم و فرق شلیل و شبرنگ رو بفهمم همون طور که فهمیدم شفتالو همون هلوی خودمونه منتهی به زبان شیرین دری! و البته خوشحالم ما فارسی دری صحبت نمیکنیم چون یکسری کلماتشون خیلی طولانیه! خیلی ها!

۷. دارم خودم رو میکشم کتاب ماجرای عجیب سگی در شب برام جذاب بشه بخونم نمیتونم! داستانش جذابه ها این که در مورد یه فرد اوتیسمیه و دنیا رو داره از چشم اون میبینه واقعا جذابه اما همین جمله بندی های ساده و یه کم عجیب کتاب باعث میشه زود زود خسته شم! یه جور عجیبی جذابیه که خسته ات میکنه!

۸. داد میزنه منو بلاک کرده آدمش میکنم برای من انفدر ارزش نداشت که بلاکش کنم ولی اون سوخته بلاکم کرده! بابا برادر من فعلا که تو آتیش گرفتی و داری ما رو هم کر میکنی یکم یواش تر بابا!

۹. برام عجیب بود که چند نفری بهم گفته بودن حرف زدنم خاصه و دوست دارن و فلان و بیسار میگفتم حرف زدن خاص به چی میگن دیروز یکی نشست واو به واو برام توضیح داد حس خود خیلی خوب پنداری بهم دست داد!

۱۰. میخواستم ازش تشکر کنم ولی نه الان چند ماه دیگه که براش سوتفاهم نشه اما یه چیزی فهمیدم که حس میکنم کلا تشکر من میتونه براش سوتفاهم ایجاد کنه پس نتیجه میگیریم وظیفه اش بوده و تشکر لازم نیست!

۱۱. من واقعا ماهی قرمزم! میپرسین چرا؟ جوابشو نمیگم! باید خودتون متوجه شده باشین دیگه!

۱۹ نظر

ذوق مرگ ترینم

۰. مطلبی که تایپ کنی بپره خره خر باز خوبه که دو خط نوشته بودم فقط!

۱. امروز امتحان اکسل داشتم و با وجود دو جلسه غیبت و نخوندن و تمرین نداشتن و ترس شدید از امتحان اکسل و سیستم داغون و زغالی آزمون مجتمع فنی سیدخندان که همه چه استاد چه دانشجو شاکین بالاترین نمره کلاس رو گرفتم و استادم چون دختر خوب و گلی هستم بهم هشت نمره اضافه داد و نمره ام شد ۹۴ از ۱۰۰ بعد روژین چونه زد که استاد فاطمه فلان و بیسار استاد برام ۱۰۰ رد کرد به افتخاااااااااارش از اون بهترتر دیدن قیافه عصبی و در حال حرص خوردن یکی از این جدیدا بود که به دلایلی ازش هیچ کدوم ماهایی که از کلاس ای سی دی ال یک باهم بودیم ازش خوشمون نمیاد چون نمره اش کم شده بود و قسمت غمناک ماجرا کم شدن نمره روژین عزیزم و آقای اصلانی بود روژین چون دوستمه آقای اصلانی چون یقینا از همه ما بیشتر بلده تو کلاس ما یکسره در این حالت بودیم پیس پییییس پییییسسسس آقای اصلااااانی آقاااای اصلااااانی چی میشه جواب این تمرین؟ و همیشه بنده خدا تقلب میرسوند حتی وقتی استاد میگفت نرسون با صدای رسا که کامل بشنویم از استاد سوالی میپرسید که جواب ما توش بود خلاصه که حقش نبود ۶۰ بشه بخاطر اینکه از ریبن ها استفاده نکرده و میانبرها رو استفاده کرده!

۲. امروز یکسری از بچه های گروه دورهمی رفتن سینما منم اول میخواستم باهاشون برم بعد یادم افتاد نههه سه شنبه ها با درسا قرار دارم و بهش قول دادم این سری میام تا هفت و نیم میمونم و اگه برم سینما نمیشه خلاصه نرفتم سینما و الان با کامپیوتر درسا دارم پست مینویسم و دعا میکنم زنده بمونم بعد از خوردن دستپختش اگه مردم بیاین انتقام خون منو ازش بگیرین در همین راستا آدرسش رو به دو نفر پیامک میکنم. بعدم دست و جیغ و هورااا که میام تا هفت و نیم میمونم تبدیل شد به شبم میمونم شبم میمونم تبدیل شد فردام هستم و بسیار خوشحالم

۳. اسنپی ای که منو آورد خونه درسا اینا خیلی آدم جالب و بامزه ای بود و ضمنا بلاگر هم بود از جنگ زده های بلاگفایی اینو وقتی فهمیدم که توی ماشین منتظر نشسته بودم درسا از تجریش بیاد و یهو چشمم به گروه دورهمی افتاد و یهویی بلند بلند فکر کردم و گفتم ببین هااا نه به اینکه سال تا سال کپک میزنی کسی نمیگه بیا بریم بیرون نه به این که الان مجبوری بین دوست قدیمیت و گروهی از دوستات یکی رو انتخاب کنی ... و بعد از اینجا سر صحبت باز شد و کلی هم حرف زدیم انقدر که اگه درسا دیرتر هم می اومد من گذر زمان رو حس نمیکردم و تنها نگرانیم معطلی اسنپی بود

۴. میخواستم در مورد دوشنبه هم بنویسم ولی نمینویسم باید یه چیزایی نگفته بمونن ولی میدونین نمیشه تشکر نکنم اول مرسی از بچه های آزمایشگاه که جیغ نزدن و باعث نشدن جنگخواه مغزمون رو بخوره و دوم مرسی از دوستی که دوشنبه هامو خیلی دوست داشتنی کرده خیلی خیلی زیاد مرسی که هستین کلا

۹ نظر
درباره من
مژده ای دل که مسیحـا نفسی می‌آیـد
که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید
از غـم هجر مکن نـاله و فـریــاد کـه مـن
زده‌ ام فـــالـی و فریـــاد رسـی مـی‌آیـد
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان